ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

دعوا

ارنوار  یک تنه با کیارا و  ماریانا و نورا دعواش شده است. به مامانش گفته که توی دعوا اونا ایتالیایی فحش دادند و ارنوار فارسی
21 خرداد 1393

جلسه در مهدکودک

بابایی چند روزیه که تهرانه ارنواز حدود یکماه دیگه میاد. دلمون واسه هم تنگ میشه . دیروز مامان رفته مهدکودک. مربی ها با تک تک والدین جلسه گذاشتند و درباره بچه ها به والدین گزارش دادند. مارینا و  بییجو  از ارنواز کلی تعریف کردند و در عین حال به بعضی از اشکالاتش هم اشاره کرند. این اشکالات شامل موارد زیر بود: - ارنواز یه خورده تنبله. مامان هم تایید کرد چون هر وقت قراره اسباب بازی هاش را جمع کنه. میگه من خسته ام. - ارنواز یه نمه هم دیکتاتوره و باید حرف حرف خودش باشه. مامان هم تایید کرد و گفت حتی دوره نوزادی هم موقع عوض کردن لباس هاش دستاشو مشت می کرده و می خواسته خواسته خودش را به کرسی بنشونه - سومین ایرادش هم اینه که همه اش از ...
20 خرداد 1393

چنین گفت زرتشت

البته ارنواز علاقه نصفه نیمه ای هم به مطالعه داره و در مجموعه کتاب هایش، کتاب های متفاوتی از شعر و ادبیات به دو زبان فارسی و ایتالیایی یافت می شود ولی من یقینا به شما می گویم که هیچ کتاب فلسفه ای در میان کتاب های ارنواز نیست و من بعید می دانم حتی نام فلسفه به هر یک از این دو زبان و یا به زبان دیگه ای به گوش ارنواز خورده باشه و احیانا حتی اگه اینجوری هم نبوده باشه به شما قول می دهم که ارنواز یقینا چیزی در مورد نیچه نمی دونه و یا نخونده و به فرض محال اگه جایی کتابی از نیچه بزرگ هم دستش رسیده باشه، مسلم بدانید که اون کتاب، چنین گفت ززرتشت نبوده... حالا چرا اینو میگم چون می خواهم اضافه کنم که اگر دیشب ارنواز یکدفعه برگشت و درباره آن جمله معرو...
8 خرداد 1393

دعا

- ارنواز  اگه نگرانی، میتونی موقع خوابیدن دعا کنی - یعنی چی؟ - یعنی از خدا بخواهی که مثلا امشب خواب های خوب خوب ببینی - دعا من امشب ... - نه ارنواز، باید بگی خدایا من امشب خواب های خوب خوب ببینم - خدا! من امشب خوابم ببره - ارنواز تو که چند دقیقه دیگه خرخر می کنی، باید بگی خدایا من خواب های خوب ببینم...  
7 خرداد 1393

نگرانی

ارنواز چند روز پیش یک تکه پاستا پرید تو گلوش و حالا از گیر کردن غذا تو گلوش واهمه داره. چند باری بهش گفتم که اگر آشغال غذا تو دهنش بود، نگران نباشه و قورتش بدهد،، همه این کار را می کنند. من هم همین کار را می کنم و هیچیم نمیشه و.... حالا فرض کنید شبه و رفتیم که بخوابیم، چراع ها هم خاموشه ارنواز: بابا دهنتو باز می کنی؟ - چرا بابا؟ - باز کن دیگه - چیکار می خوای بکنی؟ - هیچی باز کن اگه میشه - بیا دهنمو باز می کنم و می بینم یک چیز گذاشت تو دهنم - چی بود بابا؟ - آشغال دهنم - چی؟ مگه دهن من آشغال دونیه؟ - خودت گفتی هیچیت نمیشه، حالا دل درد می گیری؟ ...
5 خرداد 1393

جشن فارغ التحصیلی

دیروز جشن فارغ التحصیلی ارنواز و بچه های پنج و شش ساله در محل مهدکودک Carabelli برگزار شد. در ابتدای این مراسم مدیریت محترم  مهد کودک سخنان کوتاهی را برای حضار ایراد نمودند. پس از این سخنان پسران فارغ التحصیل در حالیکه پیراهن های سپید و شلوار آبی بر تن داشتند در دو ردیف منظم و از دو سوی صحنه، رقص کنان همراه با آهنگ Happy جناب فارل ویلیامز (همینی که تو ایران به خاطرش چند نفر را ذستگیر کردند)‌ به میانه صحنه آمدند و در کنار صندلی هایی که در انتهای صحنه قرار گرفته بود، مستقر شدند. در پی آن دختر خانم ها نیز از دو سوی دیگر صحنه نعوذ بالله به حالت پیشین در صحنه ظاهر و در مقابل صحنه استقرار یافتند. با پایان یافتن آهنگ مجموعه دختران و پسران...
31 ارديبهشت 1393

Molto Gentile

- بابایی خسته شدی؟ - یه خورده - می خوای اسکوترت را یه خورده من بیارم؟ - آره اسکوترش را که می گیرم ، به سبک افراد بسیار محترم میگه: Molto Gentile  (تقریبا یعنی اینکه خیلی بزرگوارید)
28 ارديبهشت 1393

قیر

بابا: فرحناز می دونی قیر به ایتالیایی چی میشه؟ مامان: نه! ارنواز: من می دونم بابا: واقعا؟ چی میشه؟ ارنواز: Ritardi (دیر) بابا: آفرین دخترم   حالا بچه قیر را با دیر اشتباه گرفته، به هر حال زبانش که از ما بهتره
28 ارديبهشت 1393