ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

Musculi

ای آقای ایمن لطفا از زندگی ما دستت را بکش بیرون. این چه معنی داره همه اش Musculi هات  عضله هات) را به دختر ما نشان می دهی؟ البته ما اولش خوشحال بودیم چون ارنواز دایم شیر (با قلقلی یا کورن فلیکس) می خورد تا Musculi (عضله) پیدا کنه. ولی حالا کار به جایی رسیده که حتی از پاستا و کتلت و پیتزا هم می گذره تا شیر و قلقلی بخوره و بتونه Musculi هاش را به رخت بکشه
27 ارديبهشت 1393

انجمن اولیا و مربیان

نه اینکه فکر کنید فقط تو انجمن اولیا و مربیان ایران هست که از پدر و مادرها پول می گیرند، اینجا هم پدر و مادرها میان انجمن که پول بدهند. مثلا چند وقت پیش یک برنامه گذاشتند و پدر ها و مادرهایی که می توانستند هر کدام چیزی آوردند و به خودشون فروختند و پولش را جمع کردند واسه مدرسه. یعنی مثلا یک کیک دو سه یورویی را هشت قسمت کردند و هر تکه اش را به بچه های خودشون  یکی دو یورو فروختند و سر جمع حدود ششصد یورو جمع شد واسه مدرسه. هفته پیش هم مادرها نفری ده یورو جمع کردند تا برای جشن پایان سال واسه مربی هاشون یک هدیه ای بخرند. دیروز هم تو کلاس ارنواز بین مربی ها و والدین جلسه بود. از صحبت ها و توضیحات که بگذریم موضوع اصلی جشن پایان سال بود. قرار...
23 ارديبهشت 1393

آقای همساده

امروز کیارا خانوم و خواهرش خانم فرانچسکا مهمان ارنواز خانوم بودند و سه تایی چنان آتشی سوزانده اند که کمتر از نیم ساعت بعد از رفتنشون همسایه طبقه پایین با توپ پر تشریف آوردند بالا (البته این اصلا قانونی نبود و ما می توانستیم ازش به پلیس شکایت کنیم) ولی از اونجاییکه ما هم آدمای خوبی هستیم کلی عذرخواهی کردیم، البته هیچکدوم از حرف ها و توجیهات ما آقا را آروم نکرد الا زمانی که فهمید ما ایرانی هستیم. اونموقع آرام شد و رفت.  چرا؟ به دلیل علاقه فرهنگی به ایران؟ - نه به دلیل حوشنام بودن ما ایرانی ها؟ - نه - به دلیل علاقه به انقلاب اسلامی؟ - نه به دلیل خوشمزه بودن غذاهای ایرانی؟ - نه پس به چه دلیل؟ - هیچی ... خدا ...
23 ارديبهشت 1393

هدیه روز مادر

برای هدیه روز مادر، بچه های کلاس یک نقاشی از مامانهاشون کشیدند و به همراه یک نامه که خودشون گفته بودند و مربی ها براشون نوشته بودند، را به مامان ها هدیه دادند. اکنون متن نامه ارنواز همراه با ترجمه و تفسیر: La mia mamma si chiama Farahnaz, e' brava, bella. اسم مامان من فرحنازه که زیبا و خوب هست. Lei gioca poco con me او با من کم بازی می کنه vorrei che giocare di più' من می خوام که باهام بیشتر بازی کنه non ha gli occhiali perché ci vede bene مامانم عینک نداره، برای اینکه خوب می بینه Lei mi da da mangiare او به من غذا می دهد. a volte mi imbocca come i bambini piccoli بعضی وقت ها مثل ...
23 ارديبهشت 1393

دوستان ارنواز

من باید اعتراف کنم که ایتالیایی ها فارغ از سنشون قدرت خارق العاده ای در ارتباط برقرار کردن با بچه ها و احترام گذاشتن به اونا دارند. دیروز توی پارک ارنواز تصمیم داشت تا با یه سگ بازی کنه. چیزی هم که دلش می خواست این بود که بند یک سگ را بگیره و باهاش قدم بزنه، خب همین جا مشکل ها شروع میشه. بعضی از سگ ها خیلی بزرگن، اکثرشون اصلا حاضر نیستند با یک غریبه راه بروند، بعضی از صاجباشون کار دارند و باید زود بروند و... سرانجام یک آقایی با سگش از در پارک اومدند به داخل، تیپ آقاهه که حدود پنجاه را داشت، دقیقا مدل این همبرگر خورهای آمریکایی بود. سر کچل، هیکل و شکم گنده، یه شلوارک به پا و...  ارنواز سریع خودش را به آقاهه رسوند و بند سگه را گرفت....
20 ارديبهشت 1393

آقاهه

داریم از خیابان رد می شویم که می بینم دستش را از هم باز کرده و داره یه وری راه میره. میگه: میدونی مثل کی راه میرم؟ - نه، مثل کی؟ - مثل این آقاهه که تو چراغه (چراغ عابر پیاده)  - آهان - بابا، چرا اون آقاهه همیشه اونجاست؟
18 ارديبهشت 1393

گریه بر هر درد بی درمان دواست

دکتر به ارنواز گفته که اگه می خواد تو مدرسه گریه بکنه راحت باشه و گریه کنه چون گریه واسه آدم خوبه (به اصطلاح ایرانیش آدم با گریه سبک میشه) حالا داریم از مدرسه برمی گردیم خونه که ارنواز میگه بستنی می خوام - نه ارنواز می دونی که بستنی های این مغازه خوب نیست. هر وقت خوردی دل درد گرفتی - عیب نداره دل درد بگیرم - نه اونوقت دل درد می گیری ، گریه می کنی - عیب نداره مگه دکتر نگفته گریه واسه آدم ها خوبه
16 ارديبهشت 1393

دختر باحیا

اینجور که من می نویسم شاید شما فکر کنید دختر من خیلی بی حیا تشریف داره ولی ابدا اینجوری نیست. مثلا امروز صبح موقع رفتن به کلاسش من مجبور بودم جلوی کمد شلوارش را عوض کنم و ارنواز واسه اینکه خدایی نخواسته کسی لخت نبیندش، تقریبا رفته بود توی کمد. بهش میگم: حالا مگه چه اشکالی داره ببینندت؟ میگه: نه نمی خوام میگم: شما که دوست نداری، تو دستشویی که جلوی بقیه لخت میشی؟ (اخه دستشویی های بچه ها عمومیه و تو هر کدام چهار پنج تا توالت روبروی همه) میگه: آخه اونجا داریم جیش می کنیم     گرفتید فرقش را؟
16 ارديبهشت 1393

حرف زدن زیاد

میگه: ''کیارا و ماریانا بهم میگن تو دهنتو وا نکن.'' میگم: ''خیلی حرف زشتی می زنند، حالا چرا این حرفو می زنند؟'' میگه: ' آخه میگن تو زیاد حرف می زنی'' با خودم میگم خداییش تو اولین غیر ایتالیایی ای هستی که تونستی تو حرف زدن اینا را شکست بدی
16 ارديبهشت 1393

برعکس بازی

داریم بازی برعکس می کنیم یعنی هر کی از کارهای یک بچه ای تعریف می کنه و نفر مقابل اگه کار خوبی بود باید بگه بده و اگه کار بدی بود، باید بگه خوبه. مامان میگه: بچه ای که همه اش حرف کاکا و پی پی می زنه... ارنواز میگه: خوبه... بابا میگه: خیلی خوبه باید واسه اش جایزه خرید... ارنواز میگه: کیه؟ من میگم: کی؟ ارنواز میگه: همونی که همه اش حرف کاکا و پی پی می زنه میگم: یه بچه میگه: منم، واسه ام جایزه می خری؟
14 ارديبهشت 1393