ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

دستشویی رفتن

ارنواز امشب می ترسه که تنهایی به دستشویی بره. میگه مامان باهاش بیاد دستشویی. مامان میگه برو هر وقت تموم شد من میام. ارنواز همونجوری که واستاده جلوش میگه: تموم شد
14 ارديبهشت 1393

کلک

- بابا یه شکلات دیگه میدی بخورم؟ - نه ارنواز گفتم که اون یکی آخریش بود که می تونستی بخوری - بابا می دونستی موقعی که من ایران بودم چقدر دلم واسه ات تنگ شده بود - ... (چند لحظه بعد) - بیا این یکی را هم بگیر ولی دیگه واقعا آخریشه (چند لحظه بعد) - بابا اونی که گفتم کلک بود
12 ارديبهشت 1393

آدم های بد

- ارنواز بهتره از اینجا بریم - چرا؟ - اینجا آدم های بدی واستادند - یعنی چی آدم های بد؟ - یعنی آدم هایی که کارهای بد می کنند - مثلا چی کار می کنند؟ - مثلا وامی ایستند تو پارک، سیگار می کشند، مشروب می خورند ... - مشروب چیه؟ - مشروب همون هایی است که گفتم بچه ها نباید بخورند، می اندازتشون. آدم بدها مشروب زیاد می خورند بعد حرف های بد می زنند - چرا؟ - خب بدند دیگه - بدجنسند؟ - آره - گفتی چی کار می کنن؟ - حرف های بد می زنند - مثلا چی؟ - مثلا... من بلد نیستم چی می گند - ولی من بلدم - واقعا؟ چی می گند؟ - میگن زشت... بد... بدجنس... - آره فکر کنم همین ها را می گند ...
5 ارديبهشت 1393

ترس

واستاده پشت سازش و داره یک آهنگ عجیب و غریب را میزنه. یک دفعه میدوه تو اتاق و میگه: بابا من ترسیدم - چرا بابا؟ - آخه آهنگش ترسناک بود
5 ارديبهشت 1393

پرنسس خانگی

مامان میگه: قربونت برم پرنسس من - ولی کیارا و ماریانا میگن من پرنسس نیستم. میگن من فقط تو خونه مون پرنسسم. - راست میگن مامان، همه بچه ها فقط واسه مامان باباهاشون پرنسسند. ولی بیججو (مربیشون) هم گاهی بهت میگه پرنسس، نه؟ - نه اون بهم میگه Bambina d'oro (دختر طلایی)
5 ارديبهشت 1393

بخشش

ارنواز حاضر نمیشه با مامان بره بیرون و مامان با ناراحتی خانه را ترک می کنه. به ارنواز میگم کارت خیلی بد بود و هم مامان از دستت ناراحت شد و هم بابانوئل و عمو نوروز اسمت را تو لیست بدها نوشته اند. نیم ساعت بعد شروع کرده به ورزش کردن و بالاپایین پریدن. خسته که میشه میگه: حالا بابانوئل واسه من جایزه میاره؟ میگم: واسه چی؟ - آخه مردم از خستگی حالا  مامان منو می بخشه میگم: واسه چی مامان تو را ببخشه؟ شرط بخشیدن اینه که متوجه اشتباهت بشی و از مامان عذرخواهی کنی میگه: نخیر هم، مامان منو ببینه گریه اش می گیره منو می بخشه
4 ارديبهشت 1393

مهربانی بی دلیل!

ارنواز موقع بیرون اومدن از خانه اونقدر طول داد که به برنامه نرسیدیم و در نتیجه اومدیم بیرون. تا از در پامونو بیرون گذاشتیم، گفت: بابا سرتو میاری جلو؟ سرم را که پایین بردم منو بوسید و گفت دوستت دارم. همینجوری که از این همه مهربانی کیف کرده بودم، گفتم: بابایی مگه من بهت نگفته بودم که بجنبی تا به موقع برسیم؟ - بابا، من بوست کردم که اینا را نگی دیگه
4 ارديبهشت 1393

correnza

خانواده بارباپاپا رفتند ژاپن و دارند تو یه مراسم عجیب و غریب ژاپنی شرکت می کنند. مامان که داره گوش میده، متوحه یک کلمه نمیشه. از بابا می پرسه: correnza یعنی چه؟ بابا تا میاد تو گوگل ببینه ارنواز میگه یعنی اینا می خواند ساز بزنند، اونا نمی خواند. اونا هم که می خوان بزنند، اینا نمی ذارن. حالا شما فهمیدید correnza یعنی چی؟ - یعنی رقابت (اینو تو گوگل نوشته)
3 ارديبهشت 1393

تهاجم فرهنگی

ای مدیران و متولیان فرهنگی ایتالیا به هوش باشید و از تهاجم فرهنگی دشمن هراسناک باشید. امروزه دشمن در قالب بازی های کودکانه، کودکان شما را نشانه گرفته است. نمونه اش همین ارنواز خانوم که بازی نان بیار کباب ببر را به کیارا خانوم یاد داده است تا شما را از فرهنگ پیتزا و اسپاگتی به سمت کباب و چلو کباب بکشاند
2 ارديبهشت 1393