ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

دغدغه های نام نویسی ارنواز در دبستان

ارنواز سال دیگه باید بره به دبستان. در نزدیکی خانه ما دو تا دبستان هست که میشه آن ها را انتخاب کرد. یکیش که نزدیک تره و البته ظاهرا مدرسه خیلی بزرگ و زیبایی هم هست و باغ و استخر و خیلی امکانات دیگه را داره، در خیابان مونته ولینو هست و اون یکی که البته یک نمه دورتره، تو خیابان پیترو هست. مامان کیارا که دختر بزرگش فرانچسکا را هم تو همین مدرسه مونته ولینو ثبت نام کرده، اصرار داره که ارنواز و کیارا با هم به همین مدرسه بروند تا آنجا هم با هم باشند. مشکل اینه که منطقه ای که اون مدرسه توش هست بیشتر خارجی نشین هست و البته با یک خورده سطح فرهنگی پایین تر و... مامان کیارا که البته یک ایتالیایی هست، این نظر را نداره. مامان امانوئله هم می خواد امانو...
1 دی 1392

هدیه به مارینا

ارنواز می خواد یک هدیه به مربیشون - مارینا - بدهد. مامان بهش یک دکمه می دهد که روش عکس پروانه هست. ارنواز میگه: نه! یکی دیگه بده مامانی یک دکمه با عکس قلب می دهد. ارنواز میگه: نه این خوشگل نیست ، این مال من، یکی دیگه بده مامانی یک دکمه با عکس گل پیدا می کنه. ارنواز میگه: نه مارینا این را دوست نداره، این مال من، یکی دیگه بده     من که فکر می کنم همان ارادت قلبی ارنواز کفایت کنه، حیف نیست که هدیه بدهد؟!!
1 دی 1392

یکی از عشاق ارنواز

این آقا پسری که می بینید همکلاسی دختر ما است. اسمشون هم جناب اقای امانوئله هست. این آقا پسر خوشتیب به مامانش همیشه میگه که ازنواز را دوست داره چون خیلی ناز هست. (من البته تا اینجاش هیچ مشکلی ندارم) اما نکته مهم اینه که به مامانش هم میگه که اینو یه وقت به کسی نگه. این یکی به تنهایی نشون میده که موضوع جدی تر از این حرف هاست و نیاز به دخالت یک پدر باغیرت مثل من وجود داره. مثل اینکه لازمه برم دم خونه شون و یک سروصدایی چیزی بکنم (تا خدا چی بخواد)   ...
29 آذر 1392

شما می خواهید چه کاره شوید؟

- بابا می دونی من وقتی بزرگ بشم، می خوام چی کاره بشم؟ - نه نمی دونم - بگو - می خوای بالرین بشی؟ - نه می خوای خواننده بشی؟ - نه، می خوای بهت بگم؟ - آره بگو - گوشت را بیار.... می خوام وینکس بشم(انگشت شصتم را به نشانه موافقت بالا می برم) این یعنی چی؟ - یعنی موفق باشی ...
25 آذر 1392

جشن تولد ارنواز

با کمال احترام اعلام می دارد از آنجاییکه تولد ارنواز خانوم در ۲۷ دسامبر یک روز بعد از کریسمس بوده و در این تاریخ کسی در این طرف ها پر نمی زند، فلذا جشن تولد ارنواز خانوم و  کیارا خانوم دوست و همکلاسی ایشان به صورت مشترک در سالن کلیسای همین نزدیک خانه مان با شرکت مدعوین محترم برگزار شد. فقط بعد از اتمام مراسم چون مامان برای ارنواز اب نخرید (چون خانه خیلی نزدیک بود و می توانست در خانه آب بخورد) به گفته ارنواز همه چیش خوب بود فقط آبش خوب نبود. پایان خبر
25 آذر 1392

زبان فارسی

ارنواز نمی دونم چه اتفاقی افتاده که از دیروز یک توانایی عجیب را در خودش کشف کرده و به مادرهای بچه های مدرسه که می رسه میگه:Lo sai io posso parlare persiano یعنی می دونید من می تونم فارسی حرف بزنم؟ (البته بار اول اشتباهی گفت ایرانی ولی من در گوشش گفتم که نه بابایی تو ایرانی هستی ولی فارسی حرف می زنی. بار دوم به مادر یکی از بچه های عرب همینو گفت و فوری هم منو نگاه کرد و جمله اش را تصحیح کرد.) جالب ترین اتفاق هم در مورد مادربزرگ یکی از بچه ها اتفاق افتاد که وقتی ارنواز اینو بهش گفت، یه خورده تشویقش کرد و گفت تو هم می دونی که من می تونم میلانی صحبت کنم، میدونی میلانی چیه؟ (باید توضیح بدهم که زبان معیار ایتالیایی مال فلورانسه و بقیه کشور با...
21 آذر 1392

پرسش از خود

ارنواز خانوم ظاهرا خرابکاری کرده اند و توش مانده اند که چه کار بکنند. اینه که از مامانشون می پرسند. مامان هم در نهایت آرامش می گویند که نمی دانند باید از ارنواز پرسید. ارنواز هم مکثی می کنه و میگه: ارنواز؟!!! بعد از لحظه ای مکث میگه: نه! جواب نمیده
21 آذر 1392

؟

ارنواز از کلاس زبان انگلیسیش برگشته خانه، مامان جلوی در میاد به استقبالش و میگه: How Are You? ارنواز با تعجب میگه: تو اینو از کجا می دونی؟
21 آذر 1392

پشه قوی

ارنواز از پشه ترسیده و باباش را به کمک طلبیده. - من را نمی خوره؟ - خجالت بکش بابا، آخه پشه به این کوچیکی چه جوری تو به این بزرگی را بخوره؟ - آخه ممکنه Forte (قوی) باشه - آخه پشه به این کوچیکی از تو به این بزرگی قویتره؟ - آخه ممکنه مثل تو Muscolo (ماهیچه)‌ داشته باشه
17 آذر 1392