قصد تعریف از خودم را ندارم اما به هر حال من کلا یه همچین آدمی هستم که کمتر از خودم پیش دیگران تعریف می کنم. حالا این را به حساب مناعت طبعم می خواهید بگذارید یا هر چیز دیگه ای، به هر حال ما اینجوری هستیم دیگه. رو همین اصل من جز تو این صفحه و برای شمایی که لابد منو کمتر می شناسید از توانایی های خارق العاده ام چیزی نگفته بودم. گفتن هم نداشت تا اینکه پریروز که از کارناوال به خانه برمی گشتیم، ارنواز و کیارا وخواهران کیارا یعنی فرانچسکا و لتیتزیا با مامان کیارا و صد البته من جلوی ویترین مغازه اسباب بازی فروشی ایستاده بودیم و ارنواز مثل همیشه شروع کرده بود به سفارش خرید دادن به بابانوئل. بعد یهویی گفت: می دونید بابای من میتونه با بابانوئل صحبت کنه؟...