اهورانواز (ارنواز) 2
اهورانواز (ارنواز)1
باز هم ربطي نداره
تو ماشين نشستيم. ماماني ميگه نواز شيشه را پايين نيار حمام بودي سرما مي خوري نواز باز هم جواب ميده: ربطي نداره (يعني همچنان به تو ربطي نداره)
نویسنده :
آقای پدر یا خانم مادر
9:16
ربطي نداره
ارنواز روي تخت مي پره رو شكم و سر و كله ماماني، موهاش را مي كشه، مي بوسدش و خلاصه حسابي در جريان بازي مامانش را له و لورده كرده. بابا ميگه: ارنواز چه خبرته؟ مامانو كشتي! ارنواز ميگه: ربطي نداره (يعني احتمالا به تو ربطي نداره) فك مامان و بابا پايين اومده و به زحمت جلوي خنده شون را مي گيرند (اين يكي را ديگه از كجا ياد گرفته خدا عالمه)
نویسنده :
آقای پدر یا خانم مادر
9:06
خواستگار
پسر همسايه جديد ما احتمالا هفت هشت ساله اشه. ديروز من و ارنواز را تو راه پله ديد و پرسيد: دختره؟ گفتم: آره گفت: خيلي نازه بعد ادامه داد: دختر خواستگار زياد پيدا مي كنه به ارامي لبخندي زدم و گفتم: بله چند قدمي كه دور شد خنديد و گفت: خودم اولين خواستگارشم، آخه خيلي نازه!!!
نویسنده :
آقای پدر یا خانم مادر
8:34
سفارش قهوه
ماماني و ارنواز حوصله شون سر رفته اينه كه ميان شركت تا به بابايي سر بزنند. مامان و ارنواز بعد از چند دقيقه مي روند به اتاق خاله آسيه. ارنواز تا ميشينه خيلي باكلاس سفارش قهوه مي ده. خاله آسيه حالا با خودش فكر مي كنه اين چه قهوه خوريه
نویسنده :
آقای پدر یا خانم مادر
8:23
بي غيرت
ارنواز مثل اینکه غیرت میرت نداره. عمو غلامرضا (بابای صبا) داره باهاش صحبت می کنه. عمو غلامرضا: یه بوس به من می دی؟ ارنواز: نه! عمو غلامرضا: حالا یه بوس بده! ارنواز: نه، مامان رو ببوس!!!!
نویسنده :
آقای پدر یا خانم مادر
8:17
آب بازي يخ
ارنواز همه چيز را به چشم بازي مي بينه؛ مثلا اگه يخ تو ليوان آبش باشه مي پرسه: داره آب بازي مي كنه؟!!
نویسنده :
آقای پدر یا خانم مادر
8:14