ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

حسادت ارنواز

سالها پیش وقتی رومینا کوچک بود و طبیعتا ارنواز به دنیا نیامده بود، یکروز در جشن تولد مامانی رومینای کوچک در بغل مامانی عکسی به یادگار می گیرد، حالا مامانی باید جوابگوی این باشد که چرا رومینا را بغل کرده است! تا حالا با حسادت های رومینا مواجه بودیم، حالا ظاهرا داره بر عکس میشه!
10 تير 1390

نقاشي

مثل اينكه مهد تو همين دو سه روزه هم كلي تاثير مثبت روي ارنواز گذاشته و از جمله در مورد نقاشي كردنش كه يكي از بزرگترين دغدغه‌هاي ماماني و بابايي بود. چون ارنواز اگر چه در مهد تو فعاليت نقاشي شركت نمي كنه ولي وقتي به خانه مياد فوري سراغ كاغذ و مداد را مي گيره. ظاهرا نقاشي روي بدن هم تاثير همين موضوع بوده
8 تير 1390

مهدكودك آويژه

ارنواز هیچ مهدکودکی را بیش از سه روز نرفته و نمانده؛ اما این بار قضیه به نسبت دفعه های قبل کمی جدی تره و ما مجبور هستیم که ارنواز را توی مهد نگه داریم. اینه که از اول ماه مامانی به طور جدی پشت این کار را گرفته. مهدکودک جدید اسمش هست آویژه و در چند قدمی خانه مون هست و جالب اینه که ما قبلا ندیده بودیمش. مدیر مهد ظاهرا فوق لیسانس روانشناسی و مدیر داخلی دکترای میکروبیولوژی داره!!! که به دلیل علاقه به بچه ها دو سالی هم روانشناسی کودک می خونه و این شغل جدید را انتخاب می کنه!!! (البته که بچه ها از میکروب ها جالب‌ترند ولی اینقدر!!!) خاله منصوره و یه خاله دیگه هم تو مهد هستند. خاله تغذیه هم دارند و... فعلا که ارنواز سه روزی با حضور مامانش ...
8 تير 1390

نقاشي

مامانی یک نیم ساعتی درگیر اینترنت میشه که می بینه ارنواز با خودکار تمام جانش را خط خطی کرده. بابایی که میاد کلی کیف می کنه چون دوست داره که دخترش نقاش خوبی از آب در بیاد به شرط اونکه نقاشی ها از بوم بیرون نزنه و لباسش و رومبلی هم مورد هجمه نقاشی هاش قرار نگیرد!!!
7 تير 1390

بازي هاي ارنواز

بازي هاي محبوب حال حاضر ارنواز اينها است: 1- گرگ بازي مامان يا بابا آقا گرگه مي شوند و ارنواز از اونها مي ترسد 2- خونه مادربزرگه بازي ارنواز گل باقاي خانوم ميشه و ماماني يا بابايي آقا خنايي و اگر كس ديگه اي هم بود مثلا مخمل و بازي مي كنند 3- گربه هاي اشرافي بازي بابايي توماس اومالي (گربه خياباني) ميشه،‌ ماماني دوشس و ارنواز پيشي (احتمالا ماري) و بازي مي كنند 4- پينوكيو بازي ارنواز پينوكيو را نديده بود ولي ديروز توي تلويزيون قسمتي را ديد كه پينوكيو و پدر ژپتو در شكم نهنگ به هم مي رسند و بعد شروع به بازي با مامانش كرد. خودش پينوكيو شد و ماماني نهنگ و بعد نهنگ بايد پينوكيو را مي خورد و ادامه ماجرا... ...
6 تير 1390

گوشی کثیف

گوشی مامانی از عکس های ارنواز پر شده و مامانی اونها را ریخته روی کامپیوتر. ارنواز میخواد که عکس ها را روی گوشی ببینه، اینه که مامانی میگه اونها را پاک کرده. ارنواز از بابایی می پرسه:" گوشی مامانی کثیف بود که مامانی پاکش کرد؟"
3 تير 1390