حاج آقا ایزوگام کار
دیشب یک حاج آقایی آمد خانه ما تا سقف اتاق نواز را که طبله کرده ببینه و اگر لازم داشت ایزوگام سقف را مرمت کنه. خبر به ارنواز رسید و چشمهایتان روز بد نبیند. بدو رفت به اتاقش و در اتاق را بست و خودش هم پشت در ایستاد و فریاد زنان می گفت که نمی خواد کسی اتاقش را ببینه. سرانجام با فریب عمه مریم که مانند گرگ وارد اتاق شد، حاج آقا توانست وارد اتاق شود. البته از همان اول هم سرش به سقف بود تا مبادا وسایل ارنواز را ببیند و خودش را با این دختر پاچه ورمالیده رو در رو کند.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی