ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

بازگشت

1394/2/13 22:10
605 بازدید
اشتراک گذاری

از آخرین باری که در این وبلاگ مطلب نوشت چهار ماه میگذره و قبل از آن هم مدت ها بود که کمتر مطلب می گذاشتم. اتفاقات زیادی تو این مدت افتاد که باعث این کم کاری شد و جای خیلی هاش اینجا نیست که بیان بشه ولی اگر فقط بشه به یکیش اشاره کرد اونه که من ایران بودم و ارنواز و مامانش ایتالیا... تو این یکساله یکی دو بار به ارنواز سر زدم و حالا هم یه هفته ای هست که ایتالیا هستم و فردا دارم برمی گردم و منتظرم که ارنواز تابستان به تهران بیاد...

فعلا یه چند تایی از خاطراتی که یادم مونده را می نویسم. بقیه اش را هم می گذارم اگر حالم خوب بود می نویسم و اگر خوب نبود، حقیقتش نمی دونم...






 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شیوا
16 اردیبهشت 94 2:00
نگید تو رو خدا... چرا خوب نباشید؟ انشالله خوب باشید و بنویسید همیشه.
شادی
23 اردیبهشت 94 11:07
آخی. پس حتما حسابی دلتنگشون بودین. سلامت باشین همیشه.
مادر
18 خرداد 94 14:41
سلام راستش من بیشتر مطالبتونو خوندم . عاشق ارنواز شدم خیلی دختر شیرینی دارید خداوند حفظش کنه