ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

سفر 2

1390/3/16 8:05
245 بازدید
اشتراک گذاری

ايران در چند روز گذشته تعطيل بود (البته ايران فعلا كلا تعطيله) و بابايي و ماماني يك برنامه كوچك سفر را (به همان روستاي كوچك كلاك و از طريق جاده آب پري به رويان) ترتيب دادند. اين بود كه در چند روز گذشته نبودند و البته الان هستند.

خب تو در اين سفر خيلي چيزها را يا براي اولين بار ديدي و يا براي اولين بار به درستي دركشان كردي و ازشان لذت بردي. مثلا اگر چه قبلا دريا را ديده بودي ولي برخلاف دفعه قبل كه از دريا ترسيده بودي اين بار پا را به دريا زدي و كلي خنديدي.

اما ليستي از چيزهايي كه ديدي:

1- دريا، كوه و دشت و دره و رودخانه ....

2- ابر و رعد و برق و مه (فهميدي ابره چه جوري گارامب گورومب مي كنه و حسابي دامب و دومب مي كنه)

3- اسب و هاپو كومار و ببعي و گاو و كفشدوزك (به يك بره دست زدي و باهاش دوست شدي و سوار اسب هم شدي)

4- ترشه كباب (كه البته ازش خوشت نيامد)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)