ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

بازی پست مدرن

1391/11/25 1:32
240 بازدید
اشتراک گذاری

بابایی و ارنواز دارند بازی می کنند. بابایی عروسک کوچولوی پلیس را دستش گرفته و مثل پلیس ها حرف می زنه. ارنواز هم یک عروسکی را که من هم نمیدونم چی چیه، دستش گرفته. بعد ارنواز عروسکش را می گذاره تو کشو
- کمک .... کمک
- چیه؟ کجایی؟
- من اینجام
- اینجا کجاست؟
- اینجا ام
- کجا؟
(ارنواز) : اینجا تو کشو
(بابایی): آهان
- آره دیدمت، دست منو بگیر و بیا بیرون
- نه تو بیا تو، غول ها دارند میان
- ای وای کمک، کمک
عروسک پلیس هم می رود به داخل کشو
(ارنواز) : حالا مثلا من و تو غول هستیم
(بابایی): باشه
ادامه با صدای غول ها
- بوی آدمیزاد می اد
- آره بوی پلیس می آد. کجا هستند؟
- نمیدونم 
(ارنواز) : حالا مثلا ما تو سی دی هستیم
بابایی که نفهمید چی کار باید بکنه ولی ارنواز از اتاق رفت بیرون به سمت درب خانه. بابا هم دنبالش رفت. ارنواز مثلا توی بازی شروع کرد به در زدن
- تق و تق و تق
صدایی نمی آید
(ارنواز): من پی پی دارم
(بابایی با صدای غول ها) پی پی داری؟
(ارنواز) نه پی پی دارم
- می دونم پی پی داری
- نه واقعا پی پی دارم
(بابایی) : آهان ، واقعی؟
- آره


این بود بازی پست مدرن ما در چهار پرده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شکوفه گیلاس
29 بهمن 91 0:50
این یکی خیلی بامزه بود