ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

دور بودن از تو

1390/7/24 8:30
452 بازدید
اشتراک گذاری

چند ماهی بود که بابایی و مامانی یک مساله عمده در زندگیشان داشتند و آن هم این بود که بالاجبار باید چند روزی تو را پیش یکی از اقوام می گذاشتند و به یک سفر کاری تقریبا همزمان به ایتالیا می رفتند. همه نگرانی این بود که آیا تو تنها می مانی و یا این مساله را قبول نمی کنی.

سرانجام زمان سفر رسید و البته مامان طوری برنامه ریزی کرد که فقط یک شب در میلان بمونه.(و البته واسه همین هم سه شبی تو را ندید)

بابایی البته بیشتر موند تا کارها را ردیف کنه.

در این مدت تو پیش خاله فریبا و می می نا موندی و وقتی مامانی و بابایی برگشتند فهمیدند که تو چقدر دختر بزرگی شدی و می تونی تنهایی یک جایی بمونی. اون هم خانه می می نا و آن هم بدون اینکه دعواتون بشه (البته احتمالا می می نا بیشتر مهمان نوازی کرده باشه)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)