ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

ماماني كو؟

1390/4/22 9:05
389 بازدید
اشتراک گذاری

بابايي و ماماني تصميم گرفتند تا بروند در كلاس ويژه اي كه مهدكودك ارنواز درباره حقوق كودكان برگزار مي كند، شركت كنند؛ اما كمي دير شده. بابايي سريع ميره و ماشين را از پاركينگ بيرون مياره و ماماني هم ارنواز را از پله ها پايين مياره. سر كوچه مامان در عقب را باز مي كنه و ارنواز را سوار مي كنه. بابايي هم شروع مي كنه به حركت.

ارنواز: ماماني تنها مياد؟"

بابايي هيچ جوابي نمي دهد. چند قدم جلوتر بابايي متوجه مي شود كه يك قسمت از لباسش چروك هست. اينه كه از ماماني مي پرسد:" اين لباسه بدجوري چروكه؟" ولي ماماني هيچ جوابي نمي دهد.

بابايي ماشين را دم مهدكودك پارك مي كند و به ماماني و ارنواز ميگه پياده بشوند ولي بعد از لحظاتي هنوز درب ماشين باز نشده. بابا به عقب بر مي گرده تا ببينه چرا در را باز نمي كنند ولي متوجه مي شود كه ارنواز تكي روي صندلي نشسته.

راستي كي مي دونه ماماني كو؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شکوفه گیلاس
22 تیر 90 19:11
واقعاً؟؟؟
مامان پسرا
1 مرداد 90 0:55
من فهمیدم ارنواز به کی زفته!
مهرانه مامان مهرسا
10 مرداد 90 7:53
واقعاً از دست شما باباي حواس پرت راستي ماماني بعد ازاون شما رو تو خونه راه دادند؟