امان از این پیری
ارنواز میگه که پاهام درد میکنه. البته بابایی خیالش راحته که یه جورایی کلکه. بعد ارنواز می شینه و شروع میکنه با خودش غر زدن: آخ پام درد میکنه، دیگه پیر شدم!...
نویسنده :
آقای پدر یا خانم مادر
13:11