رفتن از سرزمین مادری 2
حدود سه سال پیش شاید اندکی پس از تولد تو مامان و بابا سرانجام برای رفتن از سرزمین مادری به توافق رسیدند. گشتن و گشتن در کشورها و قوانین سرانجام آنها را با پیشنهاد عمو حمید مواجه ساخت. رفتن از طریق گرفتن ویزای دانشجویی.
انتخاب برای مامان و بابایی انتخاب مابین دو سرزمین بود؛ فرانسه و ایتالیا و قرعه سرانجام به نام ایتالیا درآمد.
یک سال زمان آن بود که زبان ایتالیایی فرا گرفته شود (و شاید به برخی اتفاقات در خصوص معلممان - آقای جعفری - در وبلاگت برخورده باشی) و آنچه در ارتباط با تو بود سختی های نگاهداری تو در ساعتت کلاس بود. فرشته و خاله سلیمه و مامان جون و گاه عمه مریم و.. به یاری آمدند تا با هر مشقتی بود بتوانیم هفته ای دو جلسه در کلاس حاضر باشیم و پس از آن امتحان بود و گرفتن پذیرش از دانشگاه بررا در میلان در رشته تکنولوژی های نو در هنر.
اخذ ویزای مامان و بابا حدود سه ماهی به طول انجامید و در این مرحله زمان آن بود که برای تو نیز ویزا درخواست شود. ویزایی که البته با مخالفت کنسول ایتالیا در تهران آقای دی مارتینو مواجه شد.