ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

رفتن از سرزمین مادری 2

1390/10/12 22:53
400 بازدید
اشتراک گذاری

حدود سه سال پیش شاید اندکی پس از تولد تو مامان و بابا سرانجام برای رفتن از سرزمین مادری به توافق رسیدند. گشتن و گشتن در کشورها و قوانین سرانجام آنها را با پیشنهاد عمو حمید مواجه ساخت. رفتن از طریق گرفتن ویزای دانشجویی.

انتخاب برای مامان و بابایی انتخاب مابین دو سرزمین بود؛ فرانسه و ایتالیا و قرعه سرانجام به نام ایتالیا درآمد.

یک سال زمان آن بود که زبان ایتالیایی فرا گرفته شود (و شاید به برخی اتفاقات در خصوص معلممان - آقای جعفری - در وبلاگت برخورده باشی) و آنچه در ارتباط با تو بود سختی های نگاهداری تو در ساعتت کلاس بود. فرشته و خاله سلیمه و مامان جون و گاه عمه مریم و.. به یاری آمدند تا با هر مشقتی بود بتوانیم هفته ای دو جلسه در کلاس حاضر باشیم و پس از آن امتحان بود و گرفتن پذیرش از دانشگاه بررا در میلان در رشته تکنولوژی های نو در هنر.

اخذ ویزای مامان و بابا حدود سه ماهی به طول انجامید و در این مرحله زمان آن بود که برای تو نیز ویزا درخواست شود. ویزایی که البته با مخالفت کنسول ایتالیا در تهران آقای دی مارتینو مواجه شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

جلال
14 دی 90 7:30
مبارکه!